نوروز 1403 برهمگان مبارک. کد تخفیف عیدانه ویژه کتاب ها (sgr-28) - کد تخفیف ویژه دوره‌های آموزشی (hty458) فروشگاه سایت
نوروز 1403 برهمگان مبارک. کد تخفیف عیدانه ویژه کتاب ها (sgr-28) - کد تخفیف ویژه دوره‌های آموزشی (hty458) فروشگاه سایت
0
0

یک داستان طنز اما واقعی در مورد آیفون صوتی

5848 بازدید

این مقاله با سایر مقالات سایت آموزش برق متفاوت است و اصلاً مرتبط با برق یا آیفون صوتی و تصویری نیست، این یک داستان کوتاه و شنیدنی از زندگی بنده است که شاید دوست داشته باشید بشنوید. به این خاطر این داستان را برایتان تعریف می کنم چون یکی از کاربران سایت مدتی قبل به بنده ایمیلی زده بود و گفته بود که:

” احساس می کند که می تواند از پسِ انجام کارهای برق ساختمان یا تعمیرات آیفون بربیاید، ولی می ترسد که اگر به سرکار برود و در پروژه ای گیر کند یا خرابکاری کند، مالک آن خانه چه فکری در موردش می کند!!! او گفته بود که مثلاً اگر نتواند مشکل برقی آن مشتری را حل کند، مشتری او را تحقیر می کند یا از خانه بیرون میندازد”

واقعاً دلم به حال کسی که چنین تصوری دارد می سوزد. چون اگر اینطور اشخاص این افکار منفی را اصلاح نکنند. نه تنها در کار، بلکه در تمام جنبه های زندگی آسیب می بینند. این جور افراد هر کاری را که بخواهند شروع کنند، همیشه بدترینُ بدترین حالت ممکن را تصور می کنند، اتفاقی که شاید هیچ وقت هم اتفاق نیفتد.

پس حالا یک داستان از زندگی من بشنوید که فکر می کنم مرتبط با سوال این کاربر عزیز است.

یک داستان خنده دار در مورد آیفون صوتی

چندین سال قبل در کوچه ما زن بداخلاقی زندگی می کرد، که برای من مظهر همه ترس ها، پلیدی ها و صفات بد بود. او یک زن میانسال چاق بود، با لکه هایی قهوه‌ای و بزرگ روی صورتش، تازه سیگار فروردین هم می کشید و اسمش از خودش هم ترسناکتر بود، طوبی خانوم….
او در یک خانه تنها زندگی می کرد و در تمام آن مدتی که همسایه ما بود، حتی یک نفر را هم نداشت که برای سر زدن یا مهمانی به خانه او بیایند. و چون همیشه تنها بود، کارش فقط نشستن در کوچه و سَرَک کشیدن به زندگی اینو آن بود. بچه های محل آنقدر از او می ترسیدند که کسی جرات بازی کردن در داخل کوچه را نداشت.

یک روز آیفون منزل این طوبی خانوم خراب شد، و چون می دانست که پدرم برقکار ساختمان است به درب منزل ما آمد و من درب را باز کردم. او گفت که آیفون صوتی منزلش خراب شده و هرچه شستی دربازکن را فشار می دهد درب باز نمی شود، به پدرت بگو بیاید و این آیفون ما را درست کند. و من گفتم که پدرم خانه نیست. طوبی خانوم زیر لب داشت یک فحش هایی میداد که منِ بخت برگشته گفتم، می خواهی خودم بیایم و آیفون خانه شما را درست کنم؟؟؟!!! در حالی که آن زمان فقط ۱۲ سال داشتم.

طوبی خانم یک نگاهی به من کرد و گفت: هم تووووو؟؟؟ مگه تو هم بلدی؟؟؟ من هم با غرور گفتم بله که بلدم. چون قبلاً با پدرم چند جایی رفته بودم و چند تا سیم را به همدیگر چسب زده بودم، فکر می کردم که از پس این کار هم بر می‌آیم. درضمن پدرم یکی از سیم چین های خرابش را به من داده بود و چند بار هم مرا با خودش برای تعمیر آیفون برده بود، و این احساس به من دست داده بود که، خُب دیگر، من الان یک برقکار ماهر هستم و از پس همه کارها برمی‌آیم.

طوبی خانوم هم به اعتبار اینکه من پسر یک برقکار هستم، و لابد ژن برقکاری از پدرم به من منتقل شده، به من اعتماد کرد و رفتیم برای تعمیر. ولی در تمام مدت، کنارم ایستاده بود و با دقت نگاه می کرد تا مبادا آیفونش را خرابتر کنم.

در بررسی هایی که انجام دادم، متوجه شدم که آن آیفون صوتی سالم است ولی وقتی کسی از داخل منزل شستی قفل بازکن را فشار می دهد، قفل بازکن بیچاره هرچه زور می زند نمی تواند درب را باز کند. قبلاً پدرم با زبان کودکانه برایم توضیح داده بود که کار ترانس این است که زور برق شهری را کم می کند تا آیفون بتواند از آن برق استفاده کند. و من فکر کردم که اگر برق شهری (۲۲۰ ولت) را مستقیم به پنل وصل کنم، پس پنل زور بیشتری می گیرد و آنگاه می تواند درب را باز کند (نخندید لطفاً، گفتم که آن زمان فقط ۱۲ سالم بود و پدرم با زبان کودکانه چیزها را به من یاد می داد).

پس پنل آیفون را باز کردم و چون نمی توانستم آن را به درستی نگه دارم، طوبی خانم گفت “ولش کن خودم نگه ش می دارم”.
دقیقاً یادم نیست که برق ۲۲۰ ولت را به کدام یک از ترمینال های پنل وصل کردم، ولی وقتی فیوز برق کنتور را بالا زدم، یک صدای انفجار از پنل شنیده شد. صدایی شبیه ترکیدن یک خازن یا همچین چیزی. و طوبی خانم بیچاره هم وحشت زده شد و پنل را رها کرد و پنل آیفون مثل آونگ، این طرف و آن طرف می رفت. برای چند ثانیه مغزم هنگ کرده بود. تا طوبی خانم برگشت که بگوید “خدا ذلیلت نکند!!!” با هر چه توان داشتم از مهلکه فرار کردم. این تنها راه حلی بود که در آن زمان به ذهنم رسید.

چند ساعتی در کوچه ها می گشتم که دیدم بچه های همکلاسی ام در حال رفتن به مدرسه هستند. و یادم آمد که الان وقت مدرسه رفتن است. ترسیدم که به خانه برگردم و کیف و کتابهایم را بردارم و آن روز را بدون کیف و کتاب به مدرسه رفتم. در زنگ اول مدرسه، از تصورِ اینکه اگر طوبی خانوم دستش به من برسد چه بلایی به سرم می آورد، تمام بدنم می لرزید. و حضور هیچ انسانی را در اطرافم حس نمی کردم. آنقدر ترسیده بودم که نوشته های روی تخته سیاه را نمی دیدم. خلاصه آن روز به اندازه یک سال بر من گذشت و احساس هایی را تجربه کردم که تا آن زمان نمی دانستم چنین احساس هایی هم وجود دارد.

زنگ آخر به یکی از دوستانم گفتم که با من بیاید و جلوتر از من حرکت کند و اگر طوبی خانوم در کوچه نبود، به من علامت بدهد تا من خود را به خانه مان برسانم. خلاصه به خانه رسیدم و دیدم که اوضاع امن و امان است. ولی مادرم گفت که امروز طوبی خانوم به درب منزل ما آمده و قشقرقی به پا کرده، او همه داستان را برای مادرم تعریف کرده بود. مادرم هم موضوع را به پدرم گفته بود و پدرم یک پنل آیفون صوتی نو برای طوبی خانم خریده بود و نصب کرده بود. خدا خیرشان بدهد (پدر و مادرم را) هیچ وقت پشتم را خالی نکردند و همیشه تشویقم می کردند حتی وقتی در کاری گند میزدم.

من در کودکی به پدرم می گفتم که می خواهم مثل تو برقکار شوم، و پدرم می گفت برو و درس ات را بخوان، تا اگر برقکار شدی، یک برقکار موفق باشی و بتوانی یک تیم بزرگ را مدیریت کنی نه یک برقکار معمولی. و من به دانشگاه رفتم ولی همیشه در کنار درس و دانشگاه، کار تعمیرات آیفون و برق ساختمان هم انجام می‌دادم.

 

الان نزدیک ۲۰ سال از آن زمان میگذرد، و طوبی خانم بیچاره بعد از چند سال مُرد. ولی هنوز آن آیفون صوتی مدل تابا درب آن خانه، انجام وظیفه می کند. تا هر وقت که از کوچه‌مان رد می شوم و آن آیفون صوتی را می بینم، به من یادآوری کند از انجام هیچ کار تعمیراتی نترسم، چون نهایتِ ترس را در ۱۲ سالگی تجربه کرده‌ام.

آیفون صوتی

بعد از آن قضیه و کسب چندین سال تجربه در زمینه برق ساختمان و آیفون های صوتی و تصویری، تصمیم گرفتم آنقدر برق ساختمان و آیفون‌ها را خوب یاد بگیرم که برایش کتابی بنویسم. و نتیجه اش امسال به ثمر نشت و کتاب آموزش آیفون های صوتی و تصویری را بعد از مدتها تلاش به پایان رساندم و با وجود اینکه تنها ۱۴ روز از چاپ این کتاب می گذرد، چند نسخه بیشتر نمانده که چاپ اول آن تمام شود. و از این بابت بسیار خدا را شکر می گویم و از استقبال و لطف تمام دوستانی که این کتاب را تهیه کردند تشکر می کنم.

 

حالا دوست عزیزی که در ابتدای این مقاله آن سوال را مطرح کردی، به این فکر کن که تو هم در شرایط آن روز من باشی و آیفون صوتی طوبی خانوم را منفجر کنی (البته این بدترین حالت ممکن است و مطمئنم که دیگر برای کسی اتفاق نمی افتد)، مثلاً طوبی خانوم می‌خواهد چکار کند؟ تو را که نمی کشد. نهایتش این است که از چند روز دستمزدت برایش یک پنل نو می خری (کاش آن زمان کسی بود که این حرف ها را به خودم بزند، تا آن روز آنقدر نترسم)، بهتر از این است که در خانه بنشینی و هیچ کاری نکنی. این جمله از وین دایر را خیلی دوست دارم که می گوید: اگر فکر میکنید هزینه رسیدن به اهدافتان زیاد است، پس صبر کنید تا صورتحساب تلاش نکردنتان را بیاورند.
پس اگر بخوایی این دیدگاه را داشته باشی که فعلاً صبر کنم تا کاملاً حرفه ای شوم آنگاه شروع به کار کنم، مطمئن باش که هیچ وقت به آن سطحی که می خواهی نمیرسی. و بدان تا چند بار دستگاه مشتری را خراب نکنی و در شرایط سخت قرار نگیری، هیچ وقت رشد نمی کنی و یاد نمی گیری. و به نظرم در شغلی مثل برقکاری ساختمان یا نصاب سیستم های حفاظتی، تجربه خودش بزرگترین استاد شماست، و هر چقدر که از استادهای دیگر چیز یاد گرفته باشید، تجربه چیزهایی را به شما می آموزد که قابل یادگیری از استاد نیست.

 

و در پایان این داستان این نکته را هم خدمت تان عرض کنم. بعضی ها فکر می کنند که انجام کارهای تعمیراتی یا به اصطلاح “خورده‌کاری” آسانتر است و نیاز به دانش و مهارت کمتری دارد و بهتر است که وقتی تازه شروع به کار می کنند از کارهای خورده‌کاری و تعمیرات شروع کنند. بنظر من این اشتباه است و اتفاقاً انجام آن کارها بسیار سخت تر است. و بهتر است که اگر تازه شروع به کار می کنید برای مدتی نزد یک برقکار یا تعمیرکار شاگردی کنید و مراحل اجرای برق ساختمان را از پایه مشاهده کنید. یعنی لازم است که قبل از شروع به کار، ببینید که برقکارها چطور شیار می زنند، چطور قوطی کلیدها را نصب می کنند و لوله ها را چطور داخل دیوارها نصب می کنند. سیم رد کردن داخل لوله های برق چگونه است و برقکارها بیشتر چه مسیرهایی را جهت عبور لوله های برق انتخاب می کنند. چون در مرحله تعمیرات هیچ کدام از این موارد قابل شناسایی نیست، چون ساختمان گچکاری شده و همه چیز زیر گچ ها مخفی شده و حالا تنها باید با دانش قبلی و تجربه خود، این موارد را حدس بزنید و مسیرشان را پیدا کنید. پس تا دو سه ماه را شاگردی نکرده‌اید بهتر است که کار تعمیراتی انجام ندهید.

این را هم بدانید که قرار نیست شما از پس تعمیر همه قسمت های برق ساختمان و تعمیر همه مدل آیفون صوتی و تصویری بر بیایید. اگر بعضی قسمت ها را نمی دانید، نه خودتان را اذیت کنید و نه وقت مشتری را تلف کنید. خیلی واضح بگویید که مثلاً تعمیر این مدل آیفون در تخصص من نیست و بهتر است که از کس دیگری کمک بگیرد. مطمئن باشید که مشتری از این گفته شما ناراحت نخواهد شد. و به چشم یک غیر حرفه ای به شما نگاه نمی کند.

برای اینکه همیشه این دلگرمی را داشته باشید که کسی پاسخگوی مشکلات شماست، این را بدانید که بنده و همکارانم در سایت آموزش برق ، همیشه پشتیبان شما هستیم و می توانید روی کمک ما حساب کنید. هر سوالی که در زمینه برق ساختمان و سیستم های حفاظتی داشتید می توانید در سایت آموزش برق یا در بخش “سوالات خوانندگان کتاب آموزش آیفون های صوتی و تصویری” مطرح کنید و پاسخ سوالتان را دریافت کنید. ما ۴ سال است که در سایت آموزش برق تا آنجایی که در توان و تخصص ماست به سوالات و مشکلات شما دوستان پاسخ می دهیم.

کوچیک شما، مهندس مرادی، مدیر سایت آموزش برق

 

 

آیا این مطلب را می پسندید؟
https://amoozesh-bargh.ir/?p=4189
اشتراک گذاری:
مهندس مرادی
مطالب بیشتر
برچسب ها:

نظرات

82 نظر در مورد یک داستان طنز اما واقعی در مورد آیفون صوتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.

شروع گفتگو در واتساپ
1
آیا نیاز به کمک دارید؟ چت واتساپ
خانم داوودی آنلاین است.
سلام. داوودی هستم، مدیر فروش
هر سوالی که در مورد نحوه خرید کتاب ها و دوره های آموزشی دارید، بنده درخدمتم.
شماره واتساپ: 09194053853